روزى حضرت سلیمان (علیه و علی نبینا و آله سلام) روى فرش و بساطش با لشکریان نشسته بود و در هوا سیر مى کرد ، باد بساط آن حضرت را بسوى مقصد حرکت مى داد. در مسیر راه گذرش به سرزمین کربلا افتاد ، ناگاه بساط حضرت سه مرتبه دور خودش پیچید بطورى که حضرت و لشکریانش همه ترسیدند که سقوط کنند. بعد باد آرام گرفت و ساکت شد و بساط و فرش را در سرزمین کربلا فرود آورد. حضرت سلیمان (علیه و علی نبینا و آله سلام) ناراحت شد و باد را توبیخ کرد و فرمود: چرا اینجورى شدى و چرا اینجا فرود آمدى ؟! باد به امر پروردگار متعال شروع به روضه خوانى و مرثیه خوانى و ذکر مصیبت حضرت سیدالشهداء نمود و گفت : اى سلیمان در همینجا حسین (علیه السلام ) را بقتل رسانیدند. همینجا بود که نوه پیغمبر اسلام محمد مختار (صلی الله علیه و آله و سلم) و پسر على کرار (علیه السلام) را شهید کردند. حضرت سلیمان (علیه و علی نبینا و آله سلام) گریه کرد و بعد فرمود: چه کسى او را شهید مى کند؟! گفت : یزید پلید که نفرین شده تمام آسمان و زمین است. حضرت سلیمان (علیه و علی نبینا و آله سلام) هر دو دستشان را بالا بردند. و یزید و اتباعش را نفرین کردند و تمام لشکریان از انس وجن ... آمین گفتند. سپس باد وزیدن گرفت و بساط و فرش را بحرکت در آورد. مدرک: بحار، 44، 244 منتخب 50 ناسخ 1، 274 نوشته شده توسط علی در چهارشنبه 84/9/30 و ساعت 9:0 صبح
نظرات دیگران() لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|