الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْإِمَامَ یـَحـْتـَاجُ إِلَى مَا فِى أَیْدِى النَّاسِ فَهُوَ کَافِرٌ إِنَّمَا النَّاسُ یَحْتَاجُونَ أَنْ یَقْبَلَ مِنْهُمُ الْإِمَامُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ « خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها » امـام صـادق عـلیـه السلام فرمود: کسى که معتقد باشد که امام به آنچه در دست مردم است ، احتیاج دارد کافر است . بلکه مردم نیازمندند که امام ( خمس و سهم و سایر وجوه را ) از آنها بـپذیرد ، خداى عزوجل فرماید: « از اموال آنها زکوه بگیر تا آنها را به وسیله آن پاک و بى آلایش سازى » ( سوره توبه آیه ??? ) مدرک : اصول کافى جلد ? صفحه ??? روایت ? نوشته شده توسط علی در چهارشنبه 85/9/22 و ساعت 6:16 صبح
نظرات دیگران() از امام رضا علیه السلام پرسیدم: فدایت شوم حدّ توکّل چیست؟ به من فرمود: آنکه تا تو با خدا باشی از هیچ کس نهراسی. پرسیدم: حدّ تواضع چیست؟ فرمود: آنکه از جانب خودت به مردم ببخشی مانند آنچه را که دوست داری به تو ببخشند ، پرسیدم: قربانت شوم ، دوست دارم بدانم من نزد شما چگونه ام ؟ فرمود: بنگر من نزد تو چگونه ام. مدرک: ینابیع الحکمه فصل چهارم باب نهم قضایای امام علی بن موسی الرضا علیه السلام صفحه 691 – عیون اخبار امام الرضا علیه السلام جلد 2 صفحه 49
نوشته شده توسط علی در شنبه 85/9/11 و ساعت 5:52 عصر
نظرات دیگران() خضر علیه و علی نبینا و آله سلام و علی علیه السلام با یکدیگر دیدار کردند. علی علیه السلام به او فرمود: سخنی حکمت آمیز بگو. گفت: چه زیباست تواضع و فروتنی توانگران به فقرا و نیازمندان به خاطر رضایت و نزدیکی به خدا. امیرالمومنان علی علیه السلام فرمود: و زیباتر از این دوری و بی نیازی فقرا از توانگران است به خاطر توکل به خدا. خضر علیه و علی نبینا و آله سلام گفت: « این سخن را باید با طلا نوشت. » مدرک: ینابیع الحکمه صفحه 517 فصل چهارم باب اول قضایای امیرمومنان علی علیه السلام حدیث12 ، بحار الانوار جلد 39 صفحه 33 ، مناقب آل اب طالب جلد 1 صفحه 409 نوشته شده توسط علی در شنبه 85/9/4 و ساعت 7:31 صبح
نظرات دیگران() در جریان صحراى سوزان کربلا و شهادت اصحاب و یاران باوفاى امام حسین صلوات اللّه و سلامه علیه ، حضرت قاسم - فرزند امام حسن مجتبى علیه السلام - نیز حضور داشت و چندین مرتبه از عموى خود تقاضاى رزم کرد؛ ولى حضرت نپذیرفت. حضرت قاسم که نوجوان بود، بسیار افسرده و غمگین در گوشه اى نشست و گریه کرد، که چرا همه یاران به فیض سعادت و شهادت مى رسند ولى او محروم مانده است ، که ناگاه به یاد نوشته اى افتاد که پدرش امام حسن مجتبى علیه السلام بر بازویش بسته و فرموده بود: هرگاه بسیار غمگین شدى ، آن را باز کن و بخوان و به آنچه در آن نوشته شده است عمل نما. با خود گفت: سال ها از عمر من گذشته است ؛ و هرگز این چنین ناراحت و غمگین نشده ام ، پس نوشته را از بازوى خود گشود و در آن خواند: « فرزندم ، قاسم ! تو را سفارش مى کنم ، هرگاه در کربلا دیدى که دشمنان ، اطراف عمویت حسین علیه السلام را محاصره کرده و قصدِ جان او را دارند، لحظه اى درنگ مکن ؛ و با دشمنان خدا و دشمنان رسولش جهاد کن و از ایثارِ جان خویش دریغ مکن. اگر عمویت به تو اجازه رفتن به میدان رزم ندهد ، التماس و اصرار کن تا رضایت و اجازه او را به دست آورى و سعادت و خوشبختى همیشگى را براى خود تاءمین کنى. » حضرت قاسم پس از خواندن نامه ، سریع از جاى خود برخاست و شتابان به سوى عموى مظلومش - امام حسین علیه السلام - آمد و با حالت گریه ، آن نوشته را تقدیم عمویش کرد. چون امام حسین علیه السلام گریه ملتمسانه برادرزاده ؛ و نوشته برادر خویش را مشاهده نمود، گریست و سپس نفس عمیقى کشید و فرمود: برادرزاده ام ، قاسم ! این سفارش پدرت را مى پذیرم ؛ و آن گاه او را نزد عون - پسر عمّه اش - و حضرت اباالفضل العبّاس - عمویش – برد و سپس از خواهرش زینب پیراهنى تمیز گرفت و بر اندام قاسم پوشاند و عمامه اى بر سرش بست ؛ و بعد از آن او را روانه میدان نمود. حضرت قاسم نزد فرمانده لشگر عمر سعد رفت ؛ و فرمود: آیا از غضب و سخط خداوند نمى ترسى که با عمویم حسین علیه السلام این چنین جنگ و کارزار مى کنى ؟! و آیا از رسول خدا شرم و حیا نمى کنى ؟! عمر سعد ملعون گفت : مطیع امر یزید گردید تا از شما دست برداریم .حضرت قاسم فرمود: خداوند تو را بدبخت نماید، تو چگونه مدّعى اسلام هستى در حالى که با آل رسول جنگ مى کنى! و چون به لشگر حمله کرد و عدّه اى را به هلاکت رسانید، اطراف وى را محاصره کردند؛ و هرکس به نوعى ضربه اى از تیر، شمشیر و سنگ بر آن نوجوان عزیز وارد ساخت که در نهایت به فیض شهادت نائل آمد. مدرک: منتخب طریحى : صفحه 372، مدینة المعاجز: جلد 3، صفحه 367، حدیث 931. قال مولانا و امامنا حسن بن علی علیه السلام: إنّ هذَا الْقُرْآنَ فیهِ مَصابیحُ النُّورِ وَشِفاءُ الصُّدُورِ همانا در این قرآن چراغ هاى هدایت به سوى نور و سعادت موجود است و این قرآن شفاى دل ها و سینه ها است مدرک: بحالا نوار: جلد 75، صفحه 111، ضمن حدیث 6. لَقَدْ فارَقَکُمْ رَجُلٌ بِالاْ مْسِ لَمْ یَسبِقْهُ الاْ وَّلُونَ، وَلا یُدْرِکُهُ اءَلاَّْخِرُونَ پس از شهادت پدرش امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام ، در جمع اصحاب فرمود: شخصى از میان شماها رفت که در گذشته مانند او نیامده است ، و کسى در آینده نمى تواند هم تراز او قرار گیرد. مَنْ عَبَدَاللّهَ ، عبَّدَاللّهُ لَهُ کُلَّ شَىْءٍ فرمود: هر کسى که خداوند را عبادت و اطاعت کند، خداى متعال همه چیزها را مطیع او گرداند. مدرک: تنبیه الخواطر، معروف به مجموعة ورّام : صفحه 427، بحار: جلد 68، صفحه 184، ضمن حدیث 44 نوشته شده توسط علی در جمعه 85/7/14 و ساعت 6:22 صبح
نظرات دیگران()
مجلسی رحمه الله علیه در کتاب ریاض الجنان از انس بن مالک نقل می فرماید: روزی رسول خدا بعد از اداء فریضه صبح در محراب مسجد نشستند در صورتی که صورت مبارکش مانند ماه می درخشید پس عرضه کردیم ، یا رسول الله آیا ممکن است برای ما تفسیر آیه شریفه « أُوْلَـئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ » را بیان فرمایید: حضرت فرمودند: اما مراد از نبیون در آیه پس من هستم ، مراد از صدیقون علی بن ابی طالب و مراد از شهداء عمویم حمزه و مراد از صالحون دخترم فاطمه و دو فرزند او حسن و حسین اند ، عبّاس عموی پیامبر از گوشه مسجد حرکت کرد و به سوی رسول الله آمد و عرض کرد یا رسول الله آیا من و تو و علی و فاطمه و حسن و حسین از یک اصل نیستیم ، رسول خدا فرمودند: مطلب دیگر چیست؟ عرض کرد شما از من اسم نبردید و نام مرا ذکر نفرمودید و مرا مشرّف به تشریف آنان نساختید. حضرت فرمودند: عمو اینکه گفتی ما از یک اصل هستیم تا حدّی راست است یعنی ظاهر امر چنین است ولی واقع غیر از این است زیرا خداوند ما را خلق فرمود وقتی که نه آسمان بود و نه زمین و نه عرش و نه بهشت و نه جهنّم پس ما او را تسبیح می نمودیم ، هنگامی که تسبیح گر دیگری وجود نداشت و تقدیس می کردیم وقتی که تقدیسی نبود و چون اراده فرمود بر ایجاد خلق پس نور مرا گشود و از آن عرش را آفرید پس نور عرش از نور من و من افضل از عرش هستم ، پس نور علی را گشود و از آن ملائکه را آفرید پس نور ملائکه از نور علی و نور علی از نور خداست و علی افضل از ملائکه است پس نور دخترم فاطمه را گشود و از آن آسمانها و زمین را آفرید پس نور آسمانها و زمین از نور فاطمه و نور فاطمه از نور خداست و فاطمه افضل از آسمانها و زمین است پس نور حسن را گشود و از آن خورشید و ماه را آفرید پس نور خورشید و ماه از نور حسن و نور حسن از نور خداست و حسن افضل از خورشید و ماه است پس نور حسین را گشود و از آن بهشت و حورالعین را آفرید پس نور بهشت و حورالعین از نور حسین و نور حسین از نور خداست و حسین افضل از بهشت و حورالعین است . مدرک: آیه 69 سوره نساء ریاض الجنان جلد 7 صفحه 183 و شرح زیارت جامعه کبیره علامه نقوی صفحه 467 توضیــح: پس بی دلیل نیست که عقلا گفته اند : به دوزخ می روم ، آنجا زهجر یار می سوزم به جنت می روم؟!؟ آنجا سراغ کربلا گیرم در روایتی اومده فردای قیامت آنچان اهل بهشت مجذوب نگاه و جذبه آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام می شوند که از خود بی خود شده و از کار و اهل و عیال خود غافل می شوند ، حورالعین و دیگر خدم و حشم بهشتیان شکوه و گلایه به حضرت حق برده عرضه می دارند الها ، صاحبان ما از ما غافل شده و خبری از ما نمی گیرند شما مدد و عنایتی بفرمایید . که خداوند به اقا دستور می دهند که به بهشتیان دستور دهید به سر کار و زندگی خود بروند و به امورات خود مشغول شوند ( پس بی خود نبوده و نیست که چرا از بهشت و حورالعین دل بریده و به دیدار معشوق دل خوش کرده اند چرا که از این روایت معلوم می شود نور اقا افضل از بهشت و نعماتش است ) خدایا توفیق زیارت آقا را در دنیا و شفاعت این بزرگوار را در آخرت نصیبمان بگردان
نوشته شده توسط علی در پنج شنبه 85/7/6 و ساعت 7:21 صبح
نظرات دیگران() لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|